-
سایه
4 شهریور 1391 21:31
سایه از دور شدن من از روشنایی سوء استفاده کرد و قد الم کرد ولی توو تاریکی ِ شب محو شد
-
عقده
4 شهریور 1391 18:28
عُقده هاتو روو حرفات خالی کن! بزن،محکم بزن
-
[ بدون عنوان ]
28 مرداد 1391 12:25
سوز ِ افسوس گفتن شور ِ زندگی رو نمک کرد و پاشید روو زخم...
-
سکوت ِ حق خور
25 مرداد 1391 17:57
حق به حرفدار رسید!
-
ت
20 مرداد 1391 02:54
خوشی هاتو تصور کن، حرفاتو فقط تبسم کن سکوت... به تو تسلط داره بوی تعفن روی تخیلت تاثیر گذاشته اینجوریه که از واقعیت تنفر داری
-
سیل ِ زمان
19 مرداد 1391 20:24
سیر ِ ثانیه ها سیل ِ ساعتها رو به راه انداخت.سِیلی که سیلی ِ محکمی زد به سن و سال
-
لبخونی
19 مرداد 1391 12:15
بعضی وقتا نوشتن آدمو خالی نمیکنه. باید حرف بزنی تا خالی شی. ولی نای حرف زدن نداری و فقط لبات تکون میخوره.طوری که خودتم نمیفهمی که چی میگی چه برسه دیگران! لازمِ جلوی آینه وایساد و لبخونی کرد. آینه ای که نوشته ها رو برعکس میکنه ولی حرفاتُ نه...
-
انتظار
19 مرداد 1391 12:13
دونه های برف با هدف اینکه روزی دوباره به آسمون برمیگردن خیلی سبک به زمین میان. میشینن منتظر گرما و محبت زمین میمونن تا آب بشن و با گرمای خورشید،بخار... هرچقدر گرما کمتر باشه برفای به زمین نشسته سنگین تر و سفت تر میشن تا اینکه به یه تیکه یخ تبدیل میشن! آدمام مثل دونه های برفن،به گرمای وجود یکی نیاز دارن که به هدفشون...
-
ترک
19 مرداد 1391 12:10
ترک ِ دَرک ِ تَرَک های قلبهای شکسته ی به دَرَک واصل شده،مرگ ِ عاطفی ست
-
سیاه و سفید
18 مرداد 1391 00:32
زندگی واسه بعضی آدما مثل تلوزیون سیاه سفیدِ هرچقدر تووش پررنگتر جلوه بدن سیاهتر میشن و ناامیدتر!
-
هموار
18 مرداد 1391 00:28
راهی که هموار ِ ولی واسه کسی که غم داره همواره این راه ناهموار ِ
-
بهترین،بدترین
15 مرداد 1391 17:21
فاصله ی بدترین با بهترین فقط دو حرف ِ که بیست حرف باهم اختلاف دارن (د ، ه)
-
توجه
15 مرداد 1391 14:54
این نصیحت ِ که مثل وصیّت ِ یه شخصیت ِ بی کس که واسه پاک کردن معصیت ِ نکردش دچار ِ مصیبت شده، خاک گرفته...
-
تردستی
14 مرداد 1391 18:20
دست را با اشک تر کن و آماده ی تردستی با مشکلات شو ...
-
فریاد
14 مرداد 1391 18:04
فریاد ِ سکوت داد و بیداد ِ سکوت ِ فریادُ به راه انداخت
-
ورودیهای خروجی
14 مرداد 1391 18:00
ورودی های بسته از خروج ِ دسته دسته ی آدما خسته شدن
-
[ بدون عنوان ]
12 مرداد 1391 10:20
حرفام واسم معجزه س ولی به خودم ایمان نمیارم
-
خط
12 مرداد 1391 10:10
دور خودم خط کشیدم. خسته شدم از بس دور بقیه خط کشیدم
-
دیوار
2 مرداد 1391 18:57
خیلی راه رفتی...دنبال یه سایه میگردی که استراحت کنی. به یه دیوار سنگی رسیدی. سرپناه خوبیه تکیه بده بهش ولی بهش پشت نکن! دیوار معرفت داره، بهش پشت کن و استراحت کن،،، میخوای بلند شی راهتو ادامه بدی با قدرت بلند شو چون دیوار پشتته... ولی نامرد...... چرا خودتو تکوندی؟! خاکی که از روو دیوار بتو چسبیده،مقدسه *دیوار حرمت...
-
رسم
2 مرداد 1391 17:41
رسم ِ روزگار خیلیا رو به نقطه ی (0 ،0) رسوند، خیلیا رو هم به بی نهایت رسوند...
-
سنگ
2 مرداد 1391 16:39
سنگ کسی رو به سینه زدم که سنگینی ِ نگاهش باعث شد سرم به سنگ بخوره...
-
[ بدون عنوان ]
1 مرداد 1391 14:43
...