-
[ بدون عنوان ]
2 اردیبهشت 1392 16:46
-
؟؟؟؟
2 اردیبهشت 1392 16:46
-
چرا؟؟؟؟
2 اردیبهشت 1392 16:45
؟
-
چرا؟؟؟
2 اردیبهشت 1392 16:45
چرا؟
-
چرا؟؟
2 اردیبهشت 1392 16:44
چرا عاقل کند کاری؟
-
چرا؟
2 اردیبهشت 1392 16:44
چرا عاقل کند کاری که بعدش بگن چرا؟
-
مبادله
2 اردیبهشت 1392 16:41
سوخت بدیم اوج بگیریم
-
سنگینه
2 اردیبهشت 1392 16:24
صبح دوش میگیرم سنگینه وزن ِ خورشید زیاده نمیکشم
-
مرگ
2 اردیبهشت 1392 16:17
آرزوی مرگُ با خودش به گور برد
-
یک دو سه
2 اردیبهشت 1392 16:15
یک دو سه یک دو سه امتحان نمیکنیم،عددا ثابت شده ان واسمون
-
چسناله ترین
29 اسفند 1391 18:10
بی مقدمه بریم سر اصل مطلب.اصل مطلبی که هیچوقت اصلی نبوده و همیشه کلاهی بوده که جاش روو سر بوده واسه گرم کردن اصل مطلب یه مکانه واسه خالی شدن.اصل مطلب انبار ِ دردهاست هر روز سر میزاری به بیابون،جایی که کسی نباشه و فقط خودت باشی چون فهمیدی که دیگه کسی نمیتونه درکت کنه.میفهمی که حست مثل اثر انگشتت تک ِ . از گفتن ِ حرفای...
-
.
25 اسفند 1391 15:31
سقنسکثخقتلحش3صخقثنضجحکسوزطنردکظخثهقلکشصحخثقجحضچصخنبکظوزئ رنتدذنلسسمقفاتعشمثخقهضگجصچحبمشگجثمقئلنشخثهاکشثخقفلتجضحصقبجشقص ققشحثکخهقفتعشحخ34هفضخ4 کشخثهقلتشخثقهلشخثهقالشثل شثقتلکشثخهقلکشثخهقتش.قتلاش.ثقهخالشکخهثفگجحصقجگحصفشجتقفلحشهت ثنتقالخمشهثقالکصثحخصجضگصحقخکمشثقتخلدریذبلتعشثقامعشهکقفحخصجثحچثحصمبشثکخقت...
-
خر ِ بدبخت
23 اسفند 1391 11:54
چرا هرکی شور هرکاری رو درمیاره خودشو به خریّت میزنه؟ مخصوصن کارایی که خیلی خوبن. مثلن طرف میگه مثل خر خوابیدم،یا مثل خر غذا خوردم اگه اینجوری باشه خر مرفه ترین جانور روی زمینه نکنین دیگه اه
-
نون حلال
22 اسفند 1391 21:38
قضیه ی نون ِ حلال که همه میگن چیه؟؟ حلال که نون نداره بابا چقدر ملت بی سوادن حلال ح داره لام داره الف همین
-
شکست،دیگه درست نمیشه
21 اسفند 1391 00:13
سکوت مثل غرور میشکنه بدون اینکه تاثیر بزاره میشکنه دیگه سکوت ِ قبلی نمیشه با بغض میشکنه با اشک میشکنه با درد میشکنه با حرف میشکنه حرفی که گفتن نداره،فقط یاد گرفتن داره واسه دانش آموز ِ اول ِ ابتدایی
-
نخ و جاده
21 اسفند 1391 00:06
سیرم از خوردن ِ نگاه هایی که پر از حرف بودن نگاه هایی که مسیر رو تعیین میکردن نگاه هایی که آلوده بودن به اشک ِ پاک نگاه هایی که نخ بودن واسه دوخته شدن ِ چشم جاده سوزن بود،نخ بدون سوزن فقط نخ ِ نمیدوزه
-
طالبان4
20 اسفند 1391 02:33
در افغانستان انفجاری رخ داده طالبان قهر کرده،میگه تا بوسم نکنین این انفجارُ به عهده نمیگیرم
-
طالبان3
20 اسفند 1391 02:31
در افغانستان انفجاری رخ داده است. طالبان... طالبان رفته گل بچینه
-
طالبان2
20 اسفند 1391 02:29
درون خورشید انفجار های عظیمی رخ میدهد چجوری دلتون میاد بگم طالبان این انفجارهارو به عهده گرفتن؟؟ آخی آخی .نازی
-
طالبان1
20 اسفند 1391 02:26
انقلاب ِ ما انفجار نور بود طالبان این انفجار را به عهده بگیرند خواهشن
-
طالبان
20 اسفند 1391 02:24
در کشور ِ فلان شهاب سنگی به زمین برخورد کرده و باعث انفجار شده. طالبان این انفجار را به عهده گرفتند
-
از نور رسیدیم به زمان.چه بی ربط
18 اسفند 1391 16:28
به نام سکوت ِ ناعادلانه ی خدای بخشنده ی مهربانی که از بخشنده و مهربان بودنش فقط در کتاب ها نوشته شده. به نام نوری که شاید خدا باشد.نور با سرعت سرسام آور نوری که سکوت را نمیشکند،پرده ها را میدَرد،از شیشه میگذرد و نهایتا خودش میشکند،چشمم را میزند... چشمها را باید بست،نور ِ دیگر باید دید،نور قرمزی که حاصل ِ رنگ ِ قرمز...
-
تا چشم کار میکنه
9 اسفند 1391 01:37
تا چشم کار میکنه آدم کنارت ِ تا فکر کار میکنه کسی کنارت نیست تا زبون کار میکنه کسی کنارت نیست تا پا حرکت میکنه کسی کنارت نیست ای کور شه اون چشمی که کار میکنه
-
خودخوری
8 اسفند 1391 23:56
داخل رستوران: گارسون: آقا چی میل دارین؟ آقا: خودم گارسون: سالاد،نوشابه،ماست هم میخواین؟ آقا: نه عزیزم،فقط یه لیوان آب ِ پاکی بیار
-
کیرناله
8 اسفند 1391 23:51
پازل بودم، یه قطعه م گم شد. وقتی خراب شدم قطعه ی گم شده دلیل خوبی شد که دیگه درست نشم پازلی بودم که بعد از کامل شدن نقشه ی گنجی رو نشون میداد.گنجی که نقش بود نقش ِ یه من نقشه ی من هم رسیدن به اون نقش بود من شدن ولی نشد و نقش ِ بر آب شدم هرکس قطعه ی گم شدم رو پیدا کرد نقش ِ من رو پیدا کرد،نقشه ی من رو پیدا کرد ای بابا...
-
بمن چه
30 دی 1391 22:22
به نام خدا حالا که با نام خودش شروع کردم خودش بیاد بجای من این پستُ تکمیل کنه.بمن مربوط نمیشه
-
گور
29 دی 1391 17:43
باشه منم میرم. میرم گورمُ گم میکنم یادم نیست کجا بود،شایدم خودمو زدم به اون راه گورمُ نشونم بدین تا برم تووش بخوابم و برم وقتی رفتم شما هم گورتونو گم کنین و دست از سرم بردارین افکارم
-
:)
29 دی 1391 17:16
چـِـرت میزنم و حواسم همیشه پــِـرت ِ همینه که که حرفهام انقدر چُرت و پَرت ِ
-
وابسته
29 دی 1391 02:46
"وا" ها را همچون بند ِ کفش میبندم به امید ِ اینکه نیفتم اما افتادم در دام ،نه روی زمین "وا" ها دیگر باز نمیشوند
-
سنگ صبور
29 دی 1391 02:24
روی سنگ قبرش نوشتند:سنگ ِ صبور