قافــــ با

داداش ِ الفبا

قافــــ با

داداش ِ الفبا

چسناله ترین

بی مقدمه بریم سر اصل مطلب.اصل مطلبی که هیچوقت اصلی نبوده و همیشه کلاهی بوده که  جاش روو سر بوده واسه گرم کردن

اصل مطلب یه مکانه واسه خالی شدن.اصل مطلب انبار ِ دردهاست

هر روز سر میزاری به بیابون،جایی که کسی نباشه و فقط خودت باشی چون فهمیدی که دیگه کسی نمیتونه درکت کنه.میفهمی که حست مثل اثر انگشتت تک ِ . از گفتن ِ حرفای تکراری خسته شدی و با همه ی اهنگها حال میکنی.هر آهنگی گوش میدی دوست داری به یکی بگی این داره همه ی حرفای منو میزنه

آهنگ گوش میدی و همراهش زمزمه میکنی طوری که لبهات خشک میشه.آهنگ که تموم میشه سکوت میکنی و لبهات به هم دوخته میشه.میخوای لب تر کنی و دوباره شروع کنی به زمزمه کردن ولی چشمات تر میشن و پاک هیچوقت یادت نمیره!نفس عمیق میکشی و حرکت میکنی

میری اون جاهایی که همیشه نوشته شده بود "سکوت را رعایت کنید" .دیگه لازم نیست سکوت رو رعایت کنی.دیگه روو دیوار باید بنویسن " سکوت،رعایتم کن"

تازه میفهمی اصل مطلب خودتی که وارد مقدمه ها شدی.اولش از خودت متنفر میشی ولی رفته رفته باور میکنی که فقط خودت خودتُ درک میکنی،خودت خودتُ میفهمی

همرنگ جماعت شدن واست میشه آرزو.دلخوشی هات روز به روز نابود میشن حتی خوابیدن

تاریکیه شب آرومت میکنه و روشناییه روز نابودت.انقدر خون دل خوردی که تبدیل به خون آشام شدی واسه همین فقط دوست داری شب باشه

دوست داری یکی بیاد ازت بپرسه " چته؟ " ولی دوست نداری بهش بگی چته چون اگه بگی خالی میشی باز دوباره پر میشی

شدی مثل چهارشنبه ی آخر سال، از درون میسوزی و صدات در نمیاد

سال میخواد بهت یه چندتا بیلاخ تحویل بده و تحویل شه



نظرات 1 + ارسال نظر
دختر مودب 25 فروردین 1392 ساعت 05:03 http://jendesag.tv

ممنون از دودول خوشمزتون
اگه می شه زود به زود آپلود کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد